این نماد یین و یانگ نامیده میشود.

در فلسفه چینی واقعیت عبارت است از یک فرآیند تغییر مداوم و پیوسته که تائو نام دارد که اساس وفلسفه وعرفان شرق دور است.

نظر این فلسفه تمامی پدیده ها یک فرآیند تغییر مداوم یا تائو هستند. به

اساسی ترین مشخصه تائو دوره ای (پریودیک) بودن آن است.

در این نمودار یک طرف یین و طرف دیگر یانگ است.

یین-یانگ هر دو چیز متضاد ( که در عین حال با هم هماهنگ و مکمل اند) می باشد.

نه یین و نه یانگ هیچکدام بدون وجود دیگری معنایی ندارد و این دو با هم که باشند "یک" را به وجود می آورند.

یین در کمترین مقدار خود قرین با یانگ در بیشترین مقدار است و به تدریج که یین زیاد می شود از یانگ کاسته می گردد و در نهایت وقتی یین ماکزیمم است در حقیقت یانگ به مینیمم رسیده است.

نقطه سفید درون یکی و سیاه درون دیگری نشان وجود جوهری از هر کدام درون آن دیگری است.

این شکل در نقاشی کاملترین صورتی است که می تواند بیانگر تضاد و تباق باشد.

همانطوریکه می دانید بعضی رنگها با بعضی دیگر تضاد دارند و اینگونه رنگها در حضور

همدیگر جلوه ای بیشتر پیدا می کنند.

می دانیم که برای شناخت پدیده ها دو راه وجود دارد:

یکی شناخت آنها از روی همانندشان و دیگر شناخت آنها از روی متضادشان و هر چیزی در این دنیا حتما برای وجود یافتن محتاج ضد خویش است.

مثلا شادی بدون غم معنایی ندارد و تنها استثنای این قاعده خداست که جامع جمیع اضداد است.

درقرآن آمده است :

هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن

پس یین و یانگ لازم و ملزوم یکدیگرند و مثل دو روی یک سکه هستند.

مسلما نمی توان سکه ای با یک رو تصور کرد.

دم بدون بازدم معنایی ندارد.

نمونه های دیگری از یین و یانگ:

عقل و عشق - زن و مرد- مطلق و نسبی - جاذبه و دافعه - مثبت و منفی - فاز و نول - روح و جسم - دنیا و آخرت - نور و ظلمت - جمال و جلال - روز و شب - طبیعت و ماوراء طبیعت - ماده و معنی - وجود و عدم - موسیقی و سکوت/

شیخ محمود شبستری در مورد شناخت اشیا که در بالا گفته شد می گوید:

ظهور جمله اشیا به ضد است ولی حق را نه ضد است و نه ند است

چو نبود ذات حق را ضد و همتا ندانم تا چگونه دانی او را.

و در مورد لزوم وجود متضادها می گوید:

اگر خورشید بر یک حال بودی شعاع او به یک منوال بودی

ندانستی کسی کاین پرتو اوست نبودی هیچ فرقی از مغز تا پوست.

درقرآن آمده است :

و من کل شیء خلقنا زوجین لعلکم تذکرون

و از هر چیزی دو نوع بیافریدیم تا مگر متذکر گردید